نبار ای آسمان لطفاً!
زمین این روزها سیر است از اجساد آد‌م‌ها،
و می‌ترسم که بارانت
نمک باشد برای زخمِ این دل‌های شوریده.
و تو ای باد پر قدرت!
نیا با سوز و سرمایت به سوی این دیار زلزله دیده،
تن مردم به قدر خویش از این زلزال لرزیده،
"زمستان"شعر امروز است،
"هوا بس ناجوانمردانه سرد است"
دلم خون است ز داغ مادری که سخت بی‌تاب است،
و آن کودک که گریان است
و آن پیری که حیران است،
و آن خانه که ویران است.
دلم خون است...
صبورند مردمان کُرد!
نبار ای آسمان اینک!
چرا که هم‌وطن‌هایم
شریک غم شدند ما را
بسان قطره‌هایت مهر می‌بارند،
نهال مهر و انسان‌دوستی را سخت می‌کارند
و از این مهربانی‌ها
جوانه می‌زند امید
و این را نیک می‌دانم...
فقط ای آسمان اینک، تو بغضت  را نگه‌دار و تحمل کن
و ای سرما!
نزن بر چهره‌های زار مردم سیلی‌اَت اینک
تحمل کن
مپنداری که ناشکریم
تو رحمت هستی ای باران
ولیکن مدتی با ما صبوری کن!